در وسعت ماورای مبهوت تنهایی من و دل ...

در وسعت ماورای مبهوت تنهایی من و دل ...
آوای حزین دلتنگی نرگس های بیقرار...
و نجوای محزون تکرار مکرر انتظار...
حریم حرمت سکوت شیشه ای ام می شکند...
از این حس تیره ی مُبهم عبث وار ،قلبم تکرار
دلدادگی اش را انکار می کند
عطر نرگس ، مهربانانه ،احساس روحم را می نوازد......
و من : با تمام جسارت ، شیدایی ام را از نرگس ، کتمان نمی کنم
لحظه ای، آوایی جانبخش در قاب خوب دیدن های قلبم متبلور می شود...
و چنان پیچکی راسخ ، تمام وسعت خیالم را تسخیر می کند...
افسون چشمان سحرانگیز نرگس ، انعکاس شیدایی ام را هویدا می کند
نرگس : با آن نگاه مسحورکننده و عطر دلارام مرا می خواند...
باز هم نرگس ، بیقرارانه دلم را با جاذبه ی ماورایی اش می رباید...
و مرا بیدل تر از بیدلی ها در طلوع نوازشگر
خورشید دلنواز مهر و دوستی ها به دریای
آبی آرام سپرد ...
و من شهود شیدایی قلبم را با چشمان جاری بارانی انتظارم ، آرام خواهم کرد...
گل نرگس من : انتظار را باور کن ...


نرگس آجدانی

در لحظه های تنهایی ام ، سکوتی مُبهم جاری ست...

در لحظه های تنهایی ام ، سکوتی مُبهم جاری ست...
و من ، غرق در فاصله های بی ذوق دلتنگی ...
آوای نامت ، روحم را نوازش می کند...
قلبم ، پیغام شگفتی می دهد...
دایره المعارف ذهنم ، سکوت می کند...
دلم ، در ناکجاآباد زمان ، گم می شود...
و من : دلتنگی را مغلوب اشکهای بی تزویر
خوبی ها می کنم ...
نگاهم را به آسمان زُلال جاری شب می سپارم...
و غرق در تماشای خیالت می شوم ...
ضرباهنگ قلبم ، بیقراری می کند
از چشمانم ، ستاره می بارد...
ماه ، دلتنگی ام را آرام می کند
و من : تداعی خیالت را نفس می کشم ..‌.
دیگر ، آرام شده ام
و تو ؛ که حتی ، خیالت آرام ترین، لالایی دلنواز جان من است ...

نرگس آجدانی