شیرین تر از رطب ، رطب نوبرانه ای

شیرین تر از رطب ، رطب نوبرانه ای
گرمی پر از طراوت و شور ترانه ای

خوش بو ، شبیه عطر خوش یاس و سوسنی
در حس و حال باغ دلم چون جوانه ای

می خواهمت همیشه کنارم بهار من
گل میشوم برای تو با هر بهانه ای

‌گفتم:گلم! زبان ترحم، ترنم است
اما همیشه آتش دل را زبانه ای

تو مرهمی ، جوانه ی هر زخم تازه را
آشفتگی زلف زمین را تو شانه ای


‏با خود شبانه های مرا شاعرانه کن
تو دلنشین ترین غزل عاشقانه ای

مهین خادمی

میم عطر نفس های یار می آید

شمیم عطر نفس های یار می آید
صدای بربط و چنگ و دو تار می آید

دوباره مهر پر از مهربانی‌ام آمد
خبر رسیده که با ما کنار می آید


چه گفتگوی قشنگی‌است خش خش پاییز
صدای عاشقی روزگار می آید

هوای نم نم باران چقدر نزدیک‌است
و باز بغض پر از انتظار می آید

من و نگاهِ تو عاشق‌تریم در پاییز
که گفته عشق فقط در بهار می‌آید؟

که گفته فصل پُر اندوه فصل پاییزست؟
و یا رخش به نظر زرد و زار می آید

تو آن نسیم قشنگی که در هوا پیچید
تو آن گلی که به یمن ات بهار می آید


مهین خادمی