هر بامداد از حوالی خیالت

هر بامداد از حوالی خیالت
صدای تو را می شنوم
بی شک ، حوصله ام محکم تر میشود
در تماشای نگاهت
و تحمل خواهم کرد
دلتنگی را تا سَرحد بیقرار شدن
کاش در معبد آغوشت
جایی برای من بود


مهناز چالاکی

کلافه ام چشمهایم بیقرارند

کلافه ام
چشمهایم بیقرارند
و خیال آغوشت
بی هوا یادم می‌کند
در گوشه ی بن بست دلم
و من
هر روز تکرار میشوم


مهناز چالاکی

دوباره شرمنده کرد رنگ چشمانت

دوباره
شرمنده کرد رنگ چشمانت
رنگین کمان را

دعوتم کن
به آغوش نگاهت
در ازدحام این همه تنهایی


مهناز چالاکی

کلافه ام

کلافه ام
چشمهایم بیقرارند
و خیال آغوشت
بی هوا یادم می‌کند
در گوشه ی بن بست دلم
و من
هر روز تکرار میشوم

عصرهای هر روز
آرزوهایم را
به دست باد می‌سپارم
کاش پایِ قاصدک در میان بود !

مهناز چالاکی