دستان زمختت‌ را

دستان زمختت‌ را
از سر رویامان بردار
الفبای مهر
هنوز به میم مرگ نرسیده
انگشت اشاره
روی خطوط مدور جنگ
آه می‌کشد

مهناز نیکفر

کفش‌ها دهن باز کرده‌اند

کفش‌ها دهن باز کرده‌اند
اشک خیابان در مه
می‌سوزاند چشم‌ها را
صدای گلوله
از گوش پنجره‌ها
پرده می‌درد
و پاها در مسیر آزادی
پیاده می‌دوند
شال‌های مشتعل
دست‌ها را گره زده‌اند
موها در باد
به محاق رفته
و سر‌ها بر دارِ بی‌داری
تیر می‌بارد از تیرک خیابان
آسمان ستاره سقط می‌کند
دیوار خون بالا می‌آورد و
شب ,کفن‌پوش
در آغوش کفش‌های جا مانده
جان می‌دهد
فردا کافه‌ها
رزهای بیشتری روی میز می‌گذارند
تا آزادی چند ستون مانده ؟

مهناز نیکفر