نبض دقایق

نبض دقایق
با سکوت من آشناست
آنچنان 
که لحظه لحظه ی سکوت اندوهبار مرا
آیینه وار به تماشا نشسته 
تکرار می کنند
تیک ، تاک 
تیک ، تاک
زل زده ام به عقربه هایی که لنگان می خزند
و مرا تکرار کنان
تا لحظه های بی فروغ نیامده می خوانند 

مهرداد مولایی

من از همه بریده ام دراین دیار بی غزل

من از همه بریده ام دراین دیار بی غزل
سرود از سکوت کن براین مزار بی غزل
نه بال پرگشودنم نه حس با تو بودنم
شکسته ام که پر زنم از این حصار بی غزل
نه شور شاعرانه ای نه برلبم ترانه ای
دلم گرفته ست از این همه شعار بی غزل
نوای نی نداشتم که ترجمان غم بود
ببین شکسته می زنم به سیم تاربی غزل
نه درد درد می دهی نه حرف سرد می زنی
سکوت کی توان کند شراب خوار بی غزل
غزل تمام می شود ولی هنوز هم منم
که از همه بریده ام و انتظار بی غزل
#مهرداد مولایی