وقتی تو را در آغوش می‌گیرم،

وقتی تو را در آغوش می‌گیرم،
همه چیز را از یاد می‌برم!
یادم می‌رود سبزی از درختان است
و آبی از آن آسمان...!
باور کن خودم را نیز از یاد می‌برم.
و حتی یادم می‌رود،
زمستان سرد است و تابستان
را باید در خُنَکای سایه‌ای سر کرد.
می‌ترسم در آغوشت،
حتی نفس کشیدن را فراموش کنم،
و حیات را ببازم!
و تو را...


مهران_رمضانیان

تو را داشتن

تو را داشتن
یعنی عطر یاسِ اول صبح.
یعنی لذت یک لیوان آب خُنَک
وسط چِله تابستان.
یا گرمای دوست داشتنی کُرسی مادر بزرگ...
تو را داشتن می‌تواند
شادی سَکوی یک قهرمان باشد.
یا شاید خیال آسوده یک کودک دبستانی
بعد از بالا گرفتن برگه‌های امتحان املا!

تو را داشتن یعنی صدای رَبَّنای دم افطار.
یا هر آنچه مرا سَر ذوق بیاورد!
تمام لحظه‌های با تو بودن اینگونه میگذرد،
و تو نمی‌دانی داشتنت چقدر زیباست...

مهران_رمضانیان

وقتی تو نیستی

و در نزدیکی این شهر
بهار پشت درها مانده است.
کسی لگد به پهلوی زمستان نمی زند!
همه در خواب،
رویای شکوفه زدن می‌بینیم...
.
وقتی تو نیستی
دیگر چه فرقی دارد
بهار باشد و عطر یاس‌ها
به مشام‌مان خوش بیاید،
یا زمستان باشد و کمی برف باشد
و استکانی چای،
که حالمان را خوب کند...
.
وقتی تو نیستی
گرم و سردِ روزهایمان تکراری‌ست.
باور کن...
. #مهران_رمضانیان

نیستی و حالا

نیستی و حالا
تمام مردم شهر شبیه تو لباس می‌پوشند،
و خیابان‌ها عطر تو را به خود گرفته‌اند...
غم‌انگیز نیست؟
اینکه پشت به یک شهر بیاستم
و تو را صدا بزنم!
همه برگردند و به من خیره شوند ،
و هیچ کدام تو نباشی !


#مهران_رمضانیان

وقتی تو را در آغوش می‌گیرم،

وقتی تو را در آغوش می‌گیرم،
همه چیز را از یاد می‌برم!
یادم می‌رود سبزی از درختان است و آبی از آن آسمان...!
باور کن خودم را نیز از یاد می‌برم.
و حتی یادم می‌رود،
زمستان سرد است و تابستان را باید در خُنَکای سایه‌ای سر کرد.
می‌ترسم در آغوشت،
حتی نفس کشیدن را فراموش کنم،
و حیات را ببازم!
و تو را...

مهران رمضانیان

مرا صدا بزن!

مرا صدا بزن!
آنگونه که تمام شهر مرا بشنوند
میدانی؟
تو که بخوانی‌ام شعر می‌شوم،
به زیبایی چشمانت...
آن وقت
همه مرا تکرار می‌کنند!
در خیابان
در کوچه
در کلاس‌های درس
شاید هم قاب شدم به دیوار خانه‌ای...
شهرت از این زیباتر!؟
که دوست داشتنت سرم بیاورد...؟


#مهران_رمضانیان