تو فقط مرا بنگر

تو فقط مرا بنگر
من آب میشوم
در تیغ نگاهت


معصومه بهرامی پور

تپش قلب من از لحظه ی دیدار تو بود

تپش قلب  من از  لحظه ی دیدار تو بود
شَرم و سُرخی من از چهره و انوار تو بود

هر چه از دوری و دلتنگی خود می گفتی
نُت به نُت حرف دلم،هرچه به افکار تو بود

سَرو سِرّیست در این عاشقی و دلداری
عشق اگر آمده از شدت اصرار تو بود

آنچنان غرق دوچشمان سیاه تو شدم

که زمان از کف ِ من رفت و فقط کار تو بود

کاش دیدار به آخر نرسد هیچ زمان
لذت ِ عشق از آغاز به دیدار ِ تو بود


معصومه بهرامی پور