بوی صبح می‌دهی،

بوی صبح می‌دهی،
و گنجشک‌ها
در خنده‌هایت پرواز می‌کنند.
حسودی‌ام می‌شود
به خیابان‌ها و درخت‌هایی،
که هر صبح
بدرقه‌ات می‌کنند...
حسودی‌ام می‌شود
به شعرها و ترانه‌هایی که می‌خوانی
- خوشا به حال کلماتی،
که در ذهن تو زیست می‌کنند!-
دلم می‌خواهد
یک‌بار دیگر
شعر را
خیابان را
تمام شهر را،
با کودک مهربان دست‌هایت
از اول،
قدم بزنم...

مریم_ملک_دار

چه کاری از من برمی آید،

چه کاری از من برمی آید،
وقتی عشق تمام خودش را می ریزد توی چشمهای تو
و نگاهم می کند؟

(مریم ملک دار)

تو هوا باید باشی

تو هوا باید باشی

وقتی نیستی

زندگی‌ام بند می‌آید …

"مریم ملک دار"

بوی صبح می دهی..

بوی صبح می‌دهی ،
و گنجشک‌ها
در خنده‌هایت پرواز می‌کنند ..
حسودی‌ام می‌شود
به خیابان‌ها و درخت‌هایی ،
که هر صبح
بدرقه‌ات می‌کنند ...

حسودی‌ام می‌شود
به شعرها و ترانه‌هایی که می‌خوانی
خوشا به حال کلماتی ،
که در ذهن تو زیست می‌کنند !

دلم می‌خواهد
یک‌بار دیگر
شعر را
خیابان را
تمام شهر را ،
با کودک مهربان دست‌هایت
از اول ،
قدم بزنم ..


"مریم ملک دار "