عشق پیری گر بجنبد سر صحرا به می کشد

عشق پیری گر بجنبد سر صحرا به می کشد
گر نجنبد عشق نافرجام او
ماله بر هرچه دنیای بی سروپا
می کشد
گر ننوشد شربت شیرین عشق
باشد او دیوانه ای که سر به هر جا
می کشد
گر نشد قفل کلیدش باز بست
ناله و فریاد او سر به ثریا می کشد
چون ندارد حمالی که بار او کشد
بار تنهای خود را تک و تنها می کشد

محمود فتحی چقاده