هنوزم بغض و یادت روی دیوار

هنوزم بغض و یادت روی دیوار
هنوزم قول و عهدت روی دیوار
حسودی میکنم بر هر چه خانه
که دارد قاب خندت روی دیوار


محمد مهدی تاجیک سعیدی

هر شب هراسان از خواب میپرد

هر شب
هراسان از خواب میپرد
با خنجری در دستان سردش
مرده است
اما معنای مرگ را نمیداند
التماس شکنجه
از زخم های ناخورده اش فوران میکند
فریاد میزند
آنقدر شکنجه کنید
زخم های سبز مرا
تا از شکنجه خود رهایی یابم


محمد مهدی تاجیک سعیدی