گفتم که روی خوبت از من چرا نهان است؟

گفتم که روی خوبت
از من چرا نهان است؟
گفتا تو خود حجابی
ورنه رخم عیان است

گفتم که از که پرسم
جانا نشان کویت
گفتا نشان چه پرسی
آن کوی بی نشان است!

گفتم مرا غم تو
خوشتر ز شادمانی
گفتا که در ره ما
غم نیز شادمان است


#فیض_کاشانی

در دل تنگم خموشی می‌کند انبار حرف

در دل تنگم خموشی می‌کند انبار حرف
محرمی کو تا بگویم اندک از بسیار حرف

#فیض_کاشانی

شکایتی به لب آمد ز جورهای تو، گفتم

شکایتی به لب آمد ز جورهای تو، گفتم
به هیچ نامه نگنجی، تو را کجا بنویسم!

دعا و شکوه به هم در نزاع و من متحیر
کدام را ننویسم، کدام را بنویسم!

فیض کاشانی

چاره‌ها رفت ز دست دل بیچاره من؛

چاره‌ها رفت ز دست دل بیچاره من؛
تو بیا
چارهٔ من شو

که توئی چاره من...

فیض_کاشانی

گفتم به کام وصلت خواهم رسید روزی

گفتم به کام وصلت

خواهم رسید روزی

گفتا که نیک بنگر

شاید رسیده باشی..

"فیض کاشانی"