چشمانم را به روی دنیا می بندم...

چشمانم را به روی دنیا
می بندم...
خدا اما، برای نماز صبح
صدایم می زند...!!


فروغ گودرزی

چشم به گنجشکان که می دوزی

چشم به گنجشکان که می دوزی
قفس را در خیالت نبند
بند کن پرنده را به آزادی...


فروغ گودرزی

شیشه ی زندگی

خودم را به پشت
شیشه ی زندگی می چسبانم
تا ببینم کجایِ این روزهایِ
تنهایی هستم...!

فروغ_گودرزی

شهریور

شهریور
چشمانش به مهرِ پاییز است
چون معشوقه ای منتظرِ
یار...


فروغ_گودرزی

در شعر کوتاهِ من

در شعر کوتاهِ من
نام تو؛
قدِ رعنایی دارد...!


فروغ_گودرزی

فقط می توانم برای درختانِ

فقط
می توانم
برای
درختانِ
نارنج خانه ات
قطره
قطره
آب باشم

تا به شکوفه
بنشینند...

فروغ_گودرزی

دست به خانه تکانی زدم

دست به خانه تکانی زدم
همه جا را تکاندم
شستنی ها را شستم
ولی...
بویِ عطر تنت خانه را برداشته...

فروغ_گودرزی

قامت نماز بسته ام

قامت نماز بسته ام
کمی دورترها
خدا حاجتم را داده است...

فروغ_گودرزی

قرار عاشقانه

یک روز
یک جایی
با خودم قرار عاشقانه
می گذارم
برای دل مریم های خشکیده ای
که از نیامدنت در دستانم مانده...!

فروغ_گودرزی

احتمال را دوست دارم

احتمال را دوست دارم
و این که
تو دوستم بداری را
بیشتر...!!


فروغ_گودرزی