نامه به فلیسه

عزیز من
ما به دوست داشتن یکدیگر ادامه می دهیم
مگر نه ؟

کافکا - نامه به فلیسه

آرزوی مرگ

اولین نشانه‌های بارقه ادراک،
آرزوی مرگ است.
این زندگی تحمل ناپذیر می‌نماید
و زندگی دیگر دست نیافتنی.
آدم دیگر از میل به مردن
احساس شرم نمی‌کند؛
تقاضایش این است که از سلول قدیمی‌اش
که از آن بیزار است، به سلول تازه‌ای منتقل شود
که از آن بیزار خواهد شد.
آخرین نشانه‌های ایمان هم اینجا دخیل است،
زیرا در وقت انتقال شاید زندان‌بان اتفاقا از راهرو رد نشود
تا زندانی را ببیند و بگوید:
این مرد را دوباره حبس نکنید، او با من می‌آید.

من در قفس هستم

من در قفس هستم
میله ها در درون من است...

دروغ

دروغ ، اغلب تنها مُبیّن این ترس است که مبادا حقیقت خُردت کند.
دروغ انعکاس حقارت ماست

دوست داشتن را در چشمی بجوی

دوست داشتن را در چشمی بجوی
که حتی وقتی بسته است
رویای تو را ببیند

« شاعر : فرانتس کافکا »

کجا هستی عزیز دلم؟

کجا هستی عزیز دلم؟
مثل اینکه تو را گُم کرده‌ام ..
وقتی (از خواب) بیدار شدم شروع به شمردن ناخوشی‌های واقعی و خیالی فعلی خودم کردم و به حاصل جمع 6 رسیدم.

که اگر بخاطر تو عزیز دلم نبود، تویی که این انبوه درد و رنج را به این خاطر می‌توانی تحمل ‌کنی که پاداش یا کیفرش تنها رگباری از بوسه‌های بی‌پایان است،
دلیل کافی برای کج‌خلقی و حلق‌آویز کردن خودم محسوب می‌شد.


" فرانتس کافکا "
• نامه به فلیسه

درهای_دوزخ

تنها و رها شده‌ایم
چون کودکانی گم کرده راه در جنگل،

وقتی تو روبه‌روی من می ایستی
و مرا نگاه می کنی،
چه می دانی از دردهایی
که درون من است،
و من چه می دانم از رنج‌های تو...

و اگر من خود را پیش پای تو به خاک افکنم و گریه و زاری سر دهم
تو از من چه می دانی
بیش از آنچه از دوزخ می دانی
آنهم آنچه دیگری برای تو بازگو می کند
که سوزان است و دهشتناک

از این رو
ما انسان‌ها
باید چنان با احترام
چنان اندیشناک
و چنان مهربان
پیش روی هم بایستیم
که در مقابل درهای دوزخ!

#فرانتس_کافکا
#درهای_دوزخ