هنوز آخرین جمله خدا توی گوشم زنگ می‌زند:

هنوز آخرین جمله خدا توی گوشم زنگ می‌زند:

" از قلب کوچک تو تا من یک راه مستقیم است،

اگر گم شدی از این راه بیا.

بلند شو.

از دلت شروع کن.

شاید دوباره همدیگر را پیدا کنیم"

می خواهی برای تو هم معجزه کنم؟

گفت:دست به چوب بزنم ، گل می شود.
دست به سنگ بزنم، لبخند.
دست به درد بزنم، درمان.
گفتم: پس شعبده بازی،جادو می کنی؟!
گفت: نه، پیامبرم، معجزه می کنم.
می خواهی برای تو هم معجزه کنم؟
خندیدم.
گفت: باید بگذاری بیایم و توی قلبت بنشینم، چهار زانو.
باید بگذاری بیایم و توی رگهایت راه بروم، آهسته آهسته.
باید بگذاری بیایم و زیر پلکهایت دراز بکشم، آرام و بی صدا.
می گذاری؟
خندیدم.
آمد و نشست و راه رفت و خوابید.
در قلبم، در رگهایم، زیر پلکهایم.
و این گونه شد که هر روز معجزه ای اتفاق افتاد...

اگر روزی کسی را دیدید که می خندد،

اگر روزی کسی را دیدید که می خندد،
پیش از آنکه به خنده هایش شلیک کنید
از خود بپرسید
او خندیدن را از کجا آموخته است؟
هر آدمی که به دنیا می آید گریستن را بلد است،
زیرا گریه جواز ورود به این جهان است
اما، خندیدن را باید آموخت
و آنکه می خندد حتماً برای آموختنش
رنج بسیار برده است.
آنکه لبخند می زند، نوح است
زیرا توانسته در طوفان زندگی قایقی بسازد.
هر لبخند قایقی ست و آنکه لبخند
می زند یعنی توانسته روی رودِ روانِ اشک هایش قایقی بیندازد و دور شَود
از جزیره های سرگردانی و اندوه.
اگر روزی کسی را دیدید که می خندد،
پیش از آنکه به خنده هایش شلیک کنید
از او بپرسید او خندیدن را
از کجا آموخته است ...

عرفان نظرآهاری

دوست داشتنت ،،

دوست داشتنت ،،
دوست داشتنت وظیفه ام که نبود ،
فریضه ام بود ...
به جا آوردمش، تا پای جان ،،
در هر مکان و در هر دقیقه ای ،،
دوست داشتنت عشق که نبود، آیین بود ،
بدان مشر‌ّف شدم ...
بی قیل و قال و بی بوق و کرنایی ،،
دوست داشتنت نماز که نبود ،
اما گذاردمش ..
شبانه روزی هزار رکعت ...
به وقت صبح و ظهر و شام ،،،
دوست داشتنت زکات که نداشت ،
اما پرداختمش ...
به هر دمی و به هر بازدمی به هر نفس ،،
دوست داشتنت دینی بود ...
که مخفیانه به آن ایمان آوردم،
دینی که جز تنهایی ثوابی نداشت ،،،

عرفان_نظرآهاری

نگهبان نورت باش

نگهبان نورت باش
انسانیت چراغ کم سویی است که این روزها همه تلاش می کنند خاموشش کنند.
دارد از هر سویی بادی می وزد.
خشم می وزد. خشونت می وزد.
نفرت و انتقام می وزد.
دروغ می وزد. خیانت می وزد.
شیطان می وزد... تو اما چراغت را روشن نگه دار. نگهبان نورت باش.
این چراغ تنها دارایی توست. انسان بمان.

عرفان نظر آهاری

لطیف باش

لطیف باش
لطافت خنکای بهار است
که روی تب روزگار
و داغی بی رحمی می وزد
هر چقدر زمانه سخت تر شود
تو لطیف تر شو زیرا لطافت
نوعی تدبیر است
در مواجهه با خشونت
لطافت مرهمی ست
که بر زخم های جهان می گذاری
لطیف باش
تا حال جهان بهتر شود


عرفان نظرآهاری

هنوز آخرین جمله خدا توی گوشم زنگ می‌زند:

هنوز آخرین جمله خدا توی گوشم زنگ می‌زند:

" از قلب کوچک تو تا من یک راه مستقیم است،

اگر گم شدی از این راه بیا.

بلند شو.

از دلت شروع کن.

شاید دوباره همدیگر را پیدا کنیم"


عرفان‌ نظر آهاری