من قناریِ کوچکی هستم11.11

خیال می‌ کنی

آواز خواندنم

از شادی‌ ست؟

من

قناریِ کوچکی هستم

می‌میرم

اگر برایت آواز نخوانم


((عبدالوهاب البیاتی))

ترجمه‌ محسن آزرم

بیست سال بیهوده در تبعیدگاه

بیست سال بیهوده در تبعیدگاه
به انتطارت نشستم
تا این که تو را در وطن یافتم
ای الهه ، ای کبوتر مقدس
تو تبعیدگاه و وطن منی
و قصیده ی منتظرم
هر گاه تو را می ‌بینم
زندگی در رگ‌ هایم جاری می‌ شود
و آن گاه که نهان می شوی
آتش و ابر و آذرخش و باران
در قلبم خاموش می ‌شوند
ای الهه‌ ای که همه‌ ی الهه ‌هایم را
فرمان بر خود ساخت
و چونان ملکه ‌ای
بر تخت شاهی آن ها تکیه زد
به تو ایمان آوردم
و به واژه ‌هایت
و عاشقانه ‌هایت
که در سطورشان
خورشید عالمتاب را دیدم که از نو متولد می‌ شود
عبدالوهاب البیاتی