جان من به من بگو تو کیستی

جان من به من بگو تو کیستی
درون قلب سرد من چرا دگر تو نیستی
بگو چگونه از چشمهایت گذر کنم
دلم که تنگ شد به شهر تو سفر کنم
به من بگو که عاشقی ، عاشق گل شقایقی
بگو که من همان گل شقایقم،
که دل به چشم سیاه من سپرده ای
حس و حال من بعد تو کمی عجیب شد
چشم من تا ابد برای تو نجیب شد
تو بمان تو نرو من دلم بهانه گیر نیست
من فقط عاشقم قلب تو اسیر نیست


شوکا صبور

احساسی که بهت دارم

احساسی که بهت دارم
یه حس عاشقونه نیست
نمیخوام که ببینمت
جات توی قلبم دیگه نیست
واسه یه لحظه هم
جلو چشای من نباش
حتی تو فکرمم نیا
برو با اون غریبه باش
فکر نکنی رفتی و من
خیال راحت ندارم
من با غریبه دیدمت
دیگه تورو دوس ندارم
توی چشات برای من
انگار دیگه معجزه نیست
برای دیدنت دیگه
تو قلب من حوصله نیست
خیلی راحت از زندگیم
تورو میزارمت کنار
یادت نره آدما برام
عزیز میشن فقط ی بار
لیاقت عشق منو
اون قلب هرز تو نداشت
برای قلب سنگ تو
این دل من چی کم گذاشت


شوکا صبور

روزی اگر دیدم تو را

روزی اگر دیدم تو را
آن دم تلافی میکنم
سردی آغوش تو را
اما ،من یک زن پائیزی ام
من عاشق زیبایی ام
شاعر و هم احساسی ام ،
شاید کمی هم عاشق لجبازی ام
این کینه را
با بوسه ای روی لبت
بد جور خالی میکنم

شوکا صبور

می شود در عاشقی تا به ابد مجنون من باشی و لیلایت شوم

می شود در عاشقی تا به ابد مجنون من باشی و لیلایت شوم
می شود در چشم تو هر روز من آن دلبر و آن یار زیبایت شوم
می شود نام مرا با مهر خود هر لحظه تکرارش کنی در زیر لب
می شود بر تن من بوسه زنی ،آتش شوم من همچو تب
می شود ماه شب تارم شوی، من همدم و آن یار طنازت شوم
می شود هر روز عاشق تر شوی ،من عشق و رویایت شوم
می شود شرم دو چشمان مرا با بوسه ای هر شب تو تفسیرش کنی
می شود خواب مرا با آن نگاه دلنشین جانانه تعبیرش کنی

شوکا صبور

خورشید من باش ,

خورشید
من
باش ,
تا
عاشقانه
دورت
بگردم !


شوکا صبور

روزها به عکست

روزها
به
عکست
نگاه
میکنم
شبها
آرام
میروم ,
من
اما
به
قربان
صدقه ات !


شوکا صبور

خیالت

من
امشب
زیر
نور
ماه
میبافم
میان
دفتر
شعرم
خیالت
را

شوکا صبور

روزی اگر عاشق شوم !

روزی اگر عاشق شوم !
دستهای مردانه اش را
محکم خواهم گرفت ,
با او تمام خیابانهای شهر را
زیر باران قدم خواهم زد
میان شلوغی ها
عاشقانه
به چشمهای سیاهش
خیره خواهم شد
و دلبرانه او را خواهم بوسید !
بگذار بگویند بی حیاست !!!
بگذار بگویند
اینجا هیچ زنی
حق بوسیدن
معشوقش را ندارد !
و من
لجبازترین
دختر این شهرم ,
بوسه های من
تکرار خواهد شد!

شوکا صبور

جان من عاشقانه می پرستمت

جان من
عاشقانه می پرستمت
مهر من
شاعرانه می سرایمت
نه برای لحظه ای
تا ابد دوست دارمت
دلبرانه می خوانمت
در سکوت خلوت شبم
در میان
شعله های بوسه ام
لا به لای
موج گیسوان من
حبس می شوی
و من
قطره قطره
ذوب می شوم !


شوکا صبور

کاش من بازیگری بودم

کاش
من
بازیگری
بودم
و نقشم
بوسه ای ،
بی محابا
بوسه
را
روی
لبت
می کاشتم
!

شوکا صبور