تنهانیستم ؛

تنهانیستم ؛
درمن صدها تو جامانده ،
باکسی نیستم.

دیرآمدی ؛
آرزوهایم ،
نقش برآب شدند.

پرنده های نگاهت ؛
چه عاشقانه بال می زنند،
درآسمان خیالم .

لبخندلبانت رابایدنوشید ؛
درزمستانی سرد ،
مثل چای داغ .

اسیر ساحلی شدم ؛
که دریایش آرام وبی صداست،
دلم آشوب .

نمیدانم دیوانه ام یاعاقل ؛
توتنهاکسی هستی؟
که آرامم میکنی .

تمام شعرهایم به توختم می شوند؛
نمیدانم چه هستی؟
غزلی ،قصیده ای یاتوهم عاشقی

شعرهایم بوی نسترن می دهند ؛
وقتی که من نسترن درآغوش دارم ،
مراچه غم .

دنیای خیالم را ؛
بهم ریختم ،
تاپیدایت کنم نشد

طواف کعبه ی نگاه ؛
گرقبله ام توباشی ،در مناجات شب قدرمن ازلحظه نخست قرآن بسرمی گیرم.


سیدحسن نبی پور

من به رفتار می سنجم

من به رفتار می سنجم
  نه به گفتار
آدمی را آدمیت لازم است

دنیاسراسررنج است ؛
صبور بایدبود ،
اما درختان شکوفه می دهند.

هرگزبه تکامل نرسید ؛
کسی که زبانش بریده شد ،
چون منطق نبود .

زن جان وجهان است ؛
آفریننده ی شوروشعوراست ،
جهان بدون او سردوتاریک است .

زاده شده ، می زاید  ؛
عشق بااو تفسیرمی شود .
مادر .

باوردارم برای خدا ؛
بیشترازایمان ،
عشق باارزش تراست .

تقدیر دست ماست ؛
پایان سرنوشت باماست ،
بایدزسرنوشت ، سرنوشت را

دیده ام دوخط موازی ؛
درنقطه ای بهم نزدیک ،
تلاقی کنارهم .

سرمست ازعشق خواهم شد؛
ازکنارتوبودن ،
وقتی باران بشوید گناه مان .

برگ هامی توانند پروازکنند ؛
فصل آزادی ست ،
پاییز .

پائیز دلگیراست ؛
خیال تو دلگیرتر ،
درد من بیشتر .

زبانش تلخ  ؛
نگاهش زهرآگین ،
چون مار افعی .

فروشنده ای بیش نیستم ؛
غم می فروشم ،
به بهای یک لبخند.


سیدحسن نبی پور

خبرهایی ست دردلت ؛

خبرهایی ست
دردلت ؛
من بی خبرم.

بشه :
برای تو
باید گذشت ،
ازدنیا

از عشق تو نوشتن
یعنی یاد تو بودن
حریف تمام دلتنگی های من است


خیال تو هم زیباست
شب هنگام
نور مهتاب از چشمان تو می تابد

پناه می برم
به سه گانی های سپید
از روزگارم که رنگ سیاهی ست

آنقدر گریسته ام
آینه ها هم چهره مرا فراموش کرده
اما از خاطرم نرفتی

به یاد تو زنده ام
نهال عشقی
کاش باران نمی آمد
تگرگ شکوفه ها را خواهد زد

سید حسن نبی پور

همه ازمن گریختند ؛

همه ازمن گریختند ؛
جزتو ،
که همه ی جانم شدی .

سیدحسن نبی پور

مثل شبنم صبحگاهی ازاشک چشمانش ؛

مثل شبنم صبحگاهی ازاشک چشمانش ؛
احساس فرو چکید ،
خورشید که بتابد زیبایی شبنم
راکسی نمی بیند.

سیدحسن نبی پور

به یاد سالهای جوانی

چه زود پیر شدم
خورشید عمر درساحلی دور
یک غروب رویایی را نقاشی
به من نوید نوروز با بهار را میدهد

سیزدهمین روز طبیعتش
پر از مردمانی شاد
با زلالت دلهای مهربان
سفره هایی در دشت سر سبز پهن کردند

من در سایه سار نسار
بر دامنه کوه سر کش
با شکوه تمام ایستاده
برایت ترانه عاشقی میخوانم

به یاد سالهای جوانی
می رقصم برای تو
که عشقت در قلبم جوانه زده بود


در خاطرم تداعی میشود
آن روزها که عاشقان از سر شوق
بر سینه دهل هایشان می کوبیدند
و از سر ذوق بر سور ناهایشان

سیدحسن نبی پور

آری.... دوست داشتنت رااعتراف میکنم

خوش به حال پرندگان
مستانه می رقصند

برشاخه های درختان پرشکوفه
نم نم باران
بالهای خیس پرندگان
توان پرواز ندارند

خوشابه حال پروانه ها
بابال های رنگین کمان
بی پروامیرقصند
درسبزه زارها

می نشینندبربسترگلها
می نوشندشهدگلها
چه زیباست
آواز‌مرغان سحر
که صبح دل انگیز را
فریادمی کشند

ومن درساحل دریا
پابرهنه بر روی ماسه های نرم

گوش می سپارم
به صدای موج دریای آبی
که تداعی رنگ چشمان توست

کاش بودی
سربرشانه ام دیوانه وار
واژه های دلتنگیم را


آری....
دوست داشتنت رااعتراف میکنم

سیدحسن نبی پور