تو که نیستی، ذهنم زنی نازاست

تو که نیستی، ذهنم زنی نازاست
شعرهای ناقص در بطن دارد!

سعید فلاحی

زخمی‌ عمیق دارد،

زخمی‌ عمیق دارد،
درخت عمر من از
تبر تنهایی!

سعیدفلاحی

پنجره‌ها را باز بگذار

پنجره‌ها را باز بگذار
تا عطر تو
خیابان را در بر بگیرد
عطرِ تنِ تو
سِگرمه‌های درهم شده‌ی جهان را
وا می‌کند…


سعیدفلاحی

نومیدی؛ چیز بدی‌ست...

نومیدی؛ چیز بدی‌ست...
می‌دانم،
می‌دانم
هیچ اردیبهشتی
عطر گیسوانت را آزاد نخواهد کرد!


سعید فلاحی

یادِ تو،،،

یادِ تو،،،
دردی‌ست مچاله!
در قفسه‌ی سینه‌ام-
آغشته ی یک تنهایی‌ی
بی‌
پایان!


سعید فلاحی

یادِ تو،،،

یادِ تو،،،
دردی‌ست مچاله!
در قفسه‌ی سینه‌ام-
آغشته ی یک تنهایی‌ی
بی‌
پایان!


سعید فلاحی

دورم از تو وُ؛

دورم از تو وُ؛
فاصله‌ها،،،
در گلویم
بُغض می‌کارند!


سعید فلاحی

به پنجره‌های شهر،

به پنجره‌های شهر،
سرک کشیده ام.
اما تو،،،
پشت هیچ پنجره‌ای؛
نیستی!


سعید فلاحی

شاعری یک لاقبایم وُ،

شاعری یک لاقبایم وُ،
شعرهایم،
کفاف دوست داشتنت را،
نمی‌دهد!


سعید فلاحی