حاصل زیباترین رویایم

حاصل زیباترین رویایم
خاطره ای آنچنان تلخ شد که حتی در خواب
محتاطم و از کنارت می گریزم
در‌ کابوس هایم ترس و احتیاط پررنگی موج می زند
در عمیق ترین مرحله ی آن،
بوی‌ سیرت لجن مالت زنگ بیداری ام است
پس لرزه ها ستون بدنم را در هم می شکنند
دور شو ای زشت ترین کابوس بیداری؛
پاک شو‌‌‌ از ذهن آلوده ام به خاطرات تلخ تکراری
حاصل جنگ های من با من ام،
خنج های روح بر تنم،
محو شدن اجباری تصویر تو بود
در خواب هایم نیز رهایم کن،
تلخ ترین شیرینی زندگی.


سرناز فره وشی

در دایره ی من

در دایره ی من
پرسه های گاه به گاه پرنده ی ارتداد
ردهای مردد ‌می گذارد
از سر تصمیمی مؤکد
در پی گوهر وجود،
خارج از منطق من،
یافتم
هیچ نبود.

سرناز فره وشی