گفتم هراس من از سایه ام, بزرگتر است..

گفتم هراس من
از سایه ام, بزرگتر است..
اما علیل اند,
واژه هایم
بگذار که در خاک بکارم,
دهانم را
و درخت شوم
آنوقت می بینی‌ که شاخه هام
بزرگتر اند,
از هراسم..


سارا سید شازیله

به دام افتاده ام چنان درختی

به دام افتاده ام
چنان درختی
که به دامان پنجره؛
مستور, بی سیطره..
نبض بهار که می زند
در تراکم استخوان هاش,
حسرت ردی از رقص تطاول باد
در خم و پیچ اندامش,
سِحر می آوازد؛ اما
اما گلویش
نمی خواهد که به جایی
بند باشد..


سارا سید شازیله