هوا خوب است و مادر خوب است

امروز هم آسمان دلم صاف و
پرنده های اقبالم خوش میخوانند
هوا خوب است
مادر هست
در بقچه ی ثانیه ها لبخند هایش مانند نان گرم است


عطر بودن
و داشتن یک پشتی پشتوانه
و دستی که چون زنجیر بر دلت انداخته

و دوستت دارد

مادر هست هوا خوب است

در زمستان دلم بی وقفه چون خورشید تابید
و مرگ سرد را به پشت ابرهای عدم فرستاد

فصل، فصلِ مهر آفرینی ست
گرچه زمستان است

مادر را دور گردنم میپیچم چون شالی از جنس آغوش

مادر را میپوشم در دستانم در لحظه ی دعا

هوا خوب است و دلم دیگر برف نمیخواهد

هوا خوب است و ته جیب دلم سوراخ نیست
مادر در جیب من است
چون برکت

هر روز دعایش را با نان و پنیر ون چای گرم قورت می دهم
و مهرش را در خود هضم می کنم

و از انرژی اش
غم میسوزانم

هوا خوب است و مادر خوب است

سارا سادات پرشاد

غم مخور ای بنده ی من درب را وا میکنم

غم مخور ای بنده ی من درب را وا میکنم

لاجرم امروزِ بد را، باز ، فردا می کنم

غم مخور من میشناسم جنس اندوهِ تورا

بی گمان زخم دلت را من مداوا می کنم

غم مخور دنیا نمی ارزد به پاپاسیِ درد

هرکه قلبی بشکند، با او همان را می کنم

صبر کن وقتش رسد، جای تو شاکی میشوم

پایِ میزِ معرفت، جانانه دعوا می کنم

شاهدی هم گر نباشد بر دل معصومه ات،

شاهدی از زیرِ گِل یکباره پیدا میکنم

غم مخور این روز ها با صبر و اندوهت بساز

برگه ی تایید هرکَس را

من امضا می کنم

شرط، تقوا بود در

مقیاسِ انفاس جهان

با دلِ غمگینِ با اخلاق،

نجوا میکنم

غم مخور این روز ها رنگِ چراغم سرخ باد

ایست دادم سبز را هم من محیا می کنم

هر که هر جا در جهان هرچه کند ، من عالِمم

هرکه غیر از این بگوید زود حاشا می کنم

از تو خواهم اعتمادت بیش بادا ای عزیز

محشری کبری به دل

دارم که بر پا می کنم

امضا: خدای تو


سارا سادات پرشاد