درخت گیلاس

درخت گیلاس
با دو گوشواره قرمز
خیره شده به انتهای کوچه
دختری کنار بوته یاس

زیتا رضایی

از اردیبهشت عطری به جا می ماند

از اردیبهشت
عطری به جا می ماند
از من
گل هایی روییده بر استخوان هایم

زیتا رضایی

باروت

در خاورمیانه
فصلی ست دوازده ماهه
به نام باروت
که می دهد بوی زیتون و بلوط
بوی چوب سوخته
بوی آتش
و مردم هر صبح
چایی شان را
با جنگ هم می زنند

زیتا رضایی

در تقویم من

در تقویم من
نوروز حوالی مهر اتفاق می افتاد
و چه اردیبهشتی می شود
با تو پاییزهایم

زیتا رضایی

چه دلبرانه شعری

چه دلبرانه شعری
صد غزل را حریفند
بی حرف ،شاتوت ها

زیتا رضایی

بانوی من تابستان

بانوی من تابستان

تعیین می کند مرزهای سرزمین عشق را
تیر تو
و به بلوغ می رساند
رد قرمز رژت
گیلاس ها را
جوان می شوند در صبحگاهانت کبوترهای پیر
و مست از عطر تنت گنجشکها

بانوی من تابستان
ترانه و لوندی می بارد از چشمهایت
بهم می بافد
موهایت هزار و یکشب را با آتش و قصه

آغاز می شوند تمام انقلاب های جهان
از رقص تو

نداری هیچ عیبی مگر اینکه بی حد مهربانی
بی حد گرم می گیری با غریبه ها
بانوی من تابستان
می روید از جای بوسه هایت
باغ های گلسرخ
و همین کافی ست
برای تمام فصول
زیرا که تو اَمردادی
شاهریوری و
ملکه ی فصل هایی...

زیتا رضایی

ورق می خورند برگها

ورق می خورند برگها
پیچیده عطر زنبق
لا به لای موهای زن درون عکس

زیتا رضایی

فصل گیلاس و

فصل گیلاس و
طعم یک شعر نگفته
زیر زبان زنی که
دو دو دوست دارم هایش را
شیرین بیان می کند
اما با تاخیر


زیتا رضایی

زن با آوازی اساطیری

زن
با آوازی اساطیری
می کارد
نیلوفرهای پیراهنش را


زیتا رضایی

ارتفاع خواستنت

ارتفاع خواستنت
از قامت انتظار من بلند تر است
طلوع کن
قلبم
آماده ی ظهور یک اتفاق روشن است

زیتا رضایی