آغوش تو

روزے اگر بخواهم
چیزے را با بهشت مقایسـہ ڪنم
شڪ نڪن "آغوش تو" را نام خواهم برد ...

اولین دوست داشتن

اولین دوست داشتن
را هیچکس فراموش نمیکند،
مخصوصاً اگر دختر باشی و به هر درے بزنی براے داشتنش...
طبق میل اش بپوشی، بخندے، بیایی، بروے...
لاک بزنی ، رُژ بزنی ، موهاے بافته شده ات را نشانش بدهی
و منتظر بمانی تا قربان صدقه‌ات برود
و حظ ببرے از حرف هایش...
"شب بخیر عزیزم"هایش تنها دواے بیخوابی‌ات باشد...
قهر که میکند غرورت را بگذارے پشت پنجره باد ببرد
و برایش بنویسی:
سرد نباش می لرزه تنم...
اولین دوست داشتن را هیچ‌کس فراموش نمیکند...
اما اگر‌ پسر باشی همه چیز تلنبار میشود در خودت ،
تا سالها بعد دخترت که نشست روے پاهایت
و موهاے بافته شده اش را نشانت داد
یکباره فرو بریزے
و چشم بگذارے لاے موهایش
تا نبیند آب شورے که می‌غلتد روے سرزمین گونه ات...
و غم آلود بگویی
اولین دوست داشتن را هیچکس....

و تا دلت بخواهد «دوستت دارم»...

از تمام دارایی‌ها
یکی، دو گلدان شمعدانی دارم
یک جفت ماهی سرخ دارم
دوچرخه‌ای یادگار پدربزرگ
یک مداد دندان زده
چند تا شعر
و تا دلت بخواهد «دوستت دارم»...

"مواظب خودت باش"

من عاشقِ همان
"دوستت دارم" هایی هستم
که نمی گویی!
که با نگاهت
دلم میلرزد؛
که فقط میگویی

"مواظب خودت باش"

چشم دیدن تو را در کنار من ندارند،

چشم دیدن تو را در کنار من ندارند،
نمی‌توانند ببینند که اینگونه دوستت دارم!
نمی‌توانند ببینند و سکوت کنند...
همین خوب است،
همین حسودی‌ آدم‌های دور و برمان،
که مُـصرم می‌کند برای
بیشتر و
بیشتر و
بیـــشتر
"دوست داشتنت"

یکی باید باشد،

یکی باید باشد،
یکی که با یک لحظه نگاهش
هوای ابریِ آسمانِ
دلت را صاف کند...
که معجزه زندگیت نام بگیرد...
از بین این هفت میلیارد نفر
یکی باید باشد که
زیبا دوستت بدارد و متفاوت!
که تنها برای تو خلق شده باشد...
میدانی چه میگویم؟
یکی که تمامِ بودنش برای با تو بودن باشد...
یکی باید باشد جانم...

خودت را به هر راهى هم که بزنى ؛

خودت را به هر راهى هم که بزنى ؛
همیشه یک جایى هست ،
که دوستت دارم هایش را به یاد بیاورى ...
باور نمى کنى
این تو
این تمام راهها
!!... ❤

شاعر که باشی

شاعر که باشی

هیچکس جدیت نمیگیرد..!

حتی اگر بگویی.."دوستش دارم"

می گویند..."وایییییییییی"

چه شعرزیبایی!