جبر کدام‌ اتفاقی

جبر کدام‌ اتفاقی
بی گذر از چشم
بر دل نشسته‌ای؟

نقاب شب که بیفتد،
تو بارانی و من
ناودانی
که شیب هیچ کوچه‌ای
ناله‌هایش را گردن نخواهد گرفت

حسین محمدیان

بلد چشم‌ها باشی,

بلد چشم‌ها باشی,
تمامی ِ آدمی
دل است.


حسین محمدیان

هر شهری

هر شهری
به تعداد چشم‌های عاشق,
پل دارد.

حسین محمدیان

بانو

بانو
تمامی تو
در ناتمام من
به آخر خواهد رسید ...

در
صبح گاهی
که انگشتانم
در قوس اندام زرین
و لبانم
در چال زنخدان انارگونه ات
شکفتن آفتاب وصال را
نوید دهد ...


#حسین_محمدیان