باز هم ، پاییز از راه آمده

باز هم ، پاییز از راه آمده
پیچ پیچ باد خودخواه آمده

برگ برگ شاخه های پر غرور
سرنگون گردید و کوتاه آمده

فصل سرخ نار و هُرم آتش و
سوز سرماهای جانکاه آمده


قمری و سار و زغن در باغِ عور
بس ملول و سینه پر آه آمده

صفحه ی شطرنج دنیا باز شد
چون سپاه فیل بی شاه آمده

آخر شهنامه هرگز خوش نبود
رخش با رستم لبِ چاه آمده


حسین سلیمانی دلفارد

هروقت حس کردی حالت میزون نیست

هروقت حس کردی حالت میزون نیست
خودت به دادش برس
یه قهوه تو یه کافه دنج خودت رو مهمون کن
به خودت حرفای قشنگ بزن...
حواست باشه
این وسط مسطا یه دل هست که تو صاحبشی،
نذار فکر کنه فراموشش کردی
بخند!
خنده هات قشنگن
لذت ببر از زندگی...
حسین_سلیمانی

+چقدر خوب بود.کاش میشد از زندگی لذت برد:)

دلتنگى مخاطب خاص و عام داره.

دلتنگى مخاطب خاص و عام داره.
زمستون و تابستون داره.
اصلى و فرعى داره.
زیاد و کم داره.
فقط خواب نداره !
لامصب این دلتنگى، بدجورم خواب نداره ...

حسین سلیمانى