در او غرقم که در آیینه غرق گیسو افشانی ست

در او غرقم که در آیینه غرق گیسو افشانی ست
پریشان کسی هستم که درگیر پریشانی ست

تویی آن که رسیدن به وصالش یعنی آزادی
برای هرکه چون من در خودش یک عمر زندانی ست

همیشه تازه ای و دیدنت یک اتفاق بکر
شبیه رویت مهتاب در شبهای بارانی ست

مداوا می شوم وقتی که می خندی و می خندم
منی که راه رفع دردهایم خنده درمانی ست

بیا در دست من ها کن که هوهوی دم گرمت
وزیدن های باد گرم در عصری زمستانی ست

بیا و بی خیال منطقی بودن شو ایندفعه
که عشق و عاشقی همواره کاری غیر عقلانی ست


"جواد منفرد"

بی تو محکوم به بی وزنی ام و تا به ابد

بی تو محکوم به بی وزنی ام و تا به ابد

هستی و نیستی ام روی هوا می ماند


میروی ، بس که به این خانه تعلق داری-

در دل آینه تصویر تو جا میماند


 جواد منفرد


کشته ها و مرده ها بسیار اما چاره چیست ؟!

کشته ها و مرده ها بسیار اما چاره چیست ؟!

تا تو پشت این جنایت های بیرحمانه ای


عشق پیدا کردن سنگی ست در اعماق چاه

آنچه با یک مشت عاقل می کند دیوانه ای


"جواد منفرد"

جـدال عـقـل و دل هـمـواره در مـن مـاجــرا دارد

جـدال عـقـل و دل هـمـواره در مـن مـاجــرا دارد
شـبـیـه سـرزمـیـنــی کـه دو تـا فـرمـانــروا دارد

شـبیـه سـرزمـیـنـی که یـکـی در آن بـه پـا خـیـزد
یـکـی در مـن شـبــیـــه تــو خـیـــال کـودتــا دارد

منِ دل مـرده و عـشـق تـو شایـد منطـقـی باشـد
گـل نـیـلـوفـــر اغـلــب در دل مــرداب جــا دارد

تو دلگرمی ولی همپـا و همدستی نخواهد داشت
کسـی که قصـد مانـدن با من بی دسـت و پـا دارد

خودم را صرف فعل خواستن کردم ولی عمری ست
تــوانــسـتــن بــرایــم مــعـنــی نــا آشــنـــا دارد

زیـاد است انـتـظـار مـعـجـزه از مـن کـه فـرتـوتـم
پیمبـر نیسـت هر پیـری که در دستش عـصـا دارد...


"جــواد مـنـفــرد"