وقتی که دست چاه یوسف را

وقتی که دست چاه یوسف را

به آغوش ماهش رساند

خدا را چه دیدی

شاید روزی

این شعرها هم

مرا به تو برسانند .


جبار فتاحی رستا

نگاه کن مرا نگاه تو خوب است

نگاه کن مرا
نگاه تو خوب است
نگاه تو
وارث نفس های گرم آفتاب است
که رخنه
میکند
در یاخته های منجمد
این کهنه درخت . . .

نگاه کن مرا
نگاه تو مرهم است

نگاه کن مرا
نگاه تو دوای
درد و غم است

نگاه تو سنگ فلاخن میشود
به جان این پرنده ی
به مسلخ آمده

و من ایستاده ام
به امید صید نگاهت
در گذرگاه زمان
تا بمیرانی ام

تا به دست جنون
بکشانی ام

نگاه کن مرا
که
نگاه تو نجیب است

که
نگاه تو
همان حکایت جاذبه ی سیب است

نگاه کن مرا
که بی نگاه تو
سیب می افتد از دهانم

که بی نگاهت
قندیل می بندد تمام
آشکار و نهانم

که بی نگاه تو
تکه سنگی بی جان
و میخکوبم

نگاه کن مرا
که با نگاهت
همیشه خوبم

نگاه کن مرا
ای که
هزاران
آفتاب در چشم سیاهت

ای نگاه منتظرم
همیشه به راهت

نگاه کن مرا
که نگاه تو خوب است

جبارفتاحی_رستا

بهــــــــــــــار تویی

بهــــــــــــــار تویی
که
درخت خشکیده
دهانم با آمدنت
شکوفه سیب داد
جبارفتاحی(رستا)
*بهار تویی*

وقتی که نگاهت،

وقتی که نگاهت،

آباد میکند

سرزمین دلم را.

رای من

چشمان ِ توستℳ


جبار فتاحی(رستا)

با رفتنت ،

با رفتنت ،
از
ذهن آینه ها
صداقت پر کشید و
در بهار جوانی
زمستانی نشانم داد .


هر روز
در آغوش آینه
جوانی
را
می بینم
که انگار در زمستان
اتراق کرده و
برف پیری به سرش
می بارد .

اگر نیایی نه
آینه ها
حرف راست زدن
بلد می شوند
و نه من
از زمستان
عبور میکنم .

#جبارفتاحی_رستا

شعر چیزی نیست

شعر
چیزی نیست
جز
رقص گیسوی زنی در آغوش باد ، یا خنده ی
گرمش در عصرهای پر از خستگی ،
یا وزن نگاه دلنشین
و ردیف اش . . .

زنها شعرترین
شعر بی کتاب این جهان اند


#جبار_فتاحی_رستا

بــــــــی تـــــو

بــــــــی تـــــو
سفال ِ تنهایی ام ،
تَرَ ک برداشت .
ریزش چشمم گواه ِحرفم است ...

جبار_فتـــــــــاحی_رستا