لب تو لعل، دو چشمانت ،در

لب تو لعل، دو چشمانت ،در
تو چه عطری داری،؟؟ مانده به جامه،چون گل

صبر ایوب ،ندارم، من که یوسف دیده ام
این زلیخا پیر شد ،حجله نرفته بیوه ام

روی چون مه داری و صد ها هزار خاطرخواه
دلو عقل را برده ای ،دانی چه داری همراه


صد هزار الله اکبر بر رخ زیبای تو
صد هزار الحمدلله ،بر جمال و ذات تو

روی تو روی پریزاد ،زندگی باتو بهشت
خوش به حال آن کسی ،که در جهان با تو نشست

در نبودت این ریه خاکستری شد نازنین
حال جای پای، من، تن را سپردم بر زمین

گور من بشکاف ای تو ،لیلی غم دیده
حال که مجنون مرده، نور ندارد دیده

کفنم را بدرو ،رخت دامادی بپوش
استخوانم را ببین، ساعتی با من بنوش

دست در دست من بی جان و بی یاور بذار
عشق زنده میکند این میت توی مزار

شکر آن پروردگاری که وصال ما رساند
گر چه من کشت ولی، پای تو بر خاکم نهاد


توکان بنائی