لمس کن، ‌‌خوب بِکِش،حرف نزن،قورت بده

لمس کن، ‌‌خوب بِکِش،حرف نزن،قورت بده
بغض را هی بِچِش و توی دهن قورت بده

روی کاغذ همه ی سختِ خودت را بِنِویس
قورباغه همه جا...توی لجن قورت بده

درد دارم سر هر ساعت و هر بار،نگفت:
قرص ها را دَمِ خوردن نَشِکن قورت بده

سرد و آلوده شده نای هوا دور و برت
دود و قلع و همه جا سرب ،چدن،قورت بده

یک نفر گفت که پرهای کبوتر چند است؟
گفت هر حرف سیاسی قدغن قورت بده

غم نان از دل و از دست شرافت مندان
در خیالاتِ جهان خوار وطن قورت بده

سیر خواهی شد از این بغض که مانده به گلو
آه را از تَنِ هر درد بِکَن قورت بده

نیست سنگی و صبوری که به تو گوش دهد
درد ها را بِجُو وُ توی کفن قورت بده

کلمه ها همه در فکر رهایی بودند
واژه را در وسط شعر شدن قورت بده

برهان جاوید

در آینه با رنگ نوشتم تو کجایی

در آینه با رنگ نوشتم تو کجایی
در ساحل دلتنگ نوشتم تو کجایی

موسیقیِ لبهای تو را گوش نکردم
با هر نتِ آهنگ نوشتم تو کجایی

صد تیر زدم بر هوسَ از نای فتاده
بر هر منِ در جنگ نوشتم توکجایی


پرپر شد و ریخت از کفِ من برگِ گل یاس
بر شاخه ی در چنگ نوشتم تو کجایی

پوسید دلم در هوس و حسرتِ یک حرف
بر آهنِ پر زنگ نوشتم تو کجایی

سر شد نگذشت عمر بدون اثر از تو
با اشک ، سرِ سنگ نوشتم تو کجایی

برهان جاوید