پاییز قدم زنان عبور می کند و می رود...

پاییز قدم زنان عبور می کند و می رود...
می گذرد از خیال عاشقان دلتنگ,
این دلدادگان خفته
در دامان زرد درختان مدهوش؛
پاییز نرم نرمک رها می شود
در مژگان خیس ابرها؛
نوازش می کند
دستان یخ زده را...
و بوسه می زند,
گونه های گر گرفته را...
کاش می دانستم
در کدام قطره ی باران نهفته ای
که عطر آغوشت اینقدر بی رحمانه
پاییز را به یغما برده است...


ایلناز بهزادی آبریز