ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
باشیم و ببینیم،
تراژدی پایش بگیرد به جایی،
زمین بخورد،
زخمی بشود،
بلند نشود.
باشیم و ببینیم،
تراژدی دست از سر ما بردارد،
برود دنبال کارش،
کاری به کار ما نداشته باشد.
باشیم و ببینیم،
یکروز صبح بیدار شویم،
ببینیم تراژدی وسایلش را جمع کرده،
چمدانش را بسته،
کفشهاش را پایش کرده،
برای همیشه رفته.
باشیم و ببینیم،
تراژدی دیگر در نمیزند،
نامه نمیدهد،
خبر نمیگیرد،
خبر نمیدهد.
باشیم و ببینیم،
تراژدی به خواب ما نمیآید،
شب از خواب بیدارمان نمیکند،
صبح کنارش چشم باز نمیکنیم.
باشیم و ببینیم،
تراژدی پشت سر ما دواندوان نمیآید،
دنبال ما راه نمیافتد،
صدای قدمهایش نمیآید.
باشیم و ببینیم،
تراژدی محو شود،
تراژدی تمام شود،
تراژدی را تا ابد فراموش کنیم.
باشیم و ببینیم،
تراژدی به آخر برسد.