در این دنیای وانفسا لبم دلتنگ یک خنده است

در این دنیای وانفسا لبم دلتنگ یک خنده است
دلم پیش رخ پیرم چه بی اندازه شرمنده است

کنم جهدی که تا شاید رها گردم ز سیل غم
ولی افسوس می بینم تنم انگار در بند است

از این غم تا که خواهم من شکایت ها کنم ، بینم
برای عاشقان اما دلی پر غم برازنده است


دلم عمری به دنبال محبت گشت ، اما هیچ
که می گوید که با این حال ، هر جوینده یابنده است ؟

همه عالم فراموشم نموده ، باز با این حال
فقط بارانِ غم حال مرا از خاک جوینده است


مرا در خاک و خون افکندی و رفتی ، ملالی نیست
دلم عمری در این کهنه قمار عشق بازنده است

امیرحسین بادنوا