تو مرا از دست داده ای نه من تو را

تو مرا از دست داده ای
نه من تو را
آدم چیزی را که ندارد
از دست نمی دهد


#الهام_دیداریان

یک نفر قلب تو را بی سحر و جادو می برد

یک نفر قلب تو را بی سحر و جادو می برد
بی گمان من می شوم بازنده و او می برد
اشک می ریزم و می دانم که چشمان مرا
عاقبت این گریه های بی حد از سو می برد
آنقدر تلخم که هر کس یک نظر میبیندم
ماجرا را راحت از رفتار من بو می برد
من در این فکرم جهان را می شود تغییر داد
عاقبت اما مرا تقدیر از رو می برد

یک نفر از خواب بیدارم کند دارد کسی
با خودش عشق مرا بازو به بازو می برد

الهام دیداریان

تن داده ام در این نبرد از پا بیفتم

تن داده ام در این نبرد از پا بیفتم
حتی اگر از چشم خیلی ها بیفتم
دیگر نمی خواهم برای با تو بودن
چون بختکی بر جانِ این دنیا بیفتم
...
وقتی نمی فهمد کسی گنجشکها را
زخمی بزن بر بالهایم تا بیفتم
تا سرنوشتِ ماه در دستانِ برکه ست
هی می پلنگم تا از این بالا بیفتم
ترسی نخواهم داشت از بازیِ تقدیر
از اینکه روزی امتحانم را بیفتم
اصلا چه فرقی می کند وقتی نباشی
بر روی پاهایم بمانم یا بیفتم
شعر از: الهام دیداریان

با دلم سر سخت شو ... تا می توانی سخت تر

با دلم سر سخت شو ... تا می توانی سخت تر

مـــی شود دل کندنــــم با مهربانـــــی سخت تر

من که می دانم خدا بی آنکه مبعوثم کند

دائما می گیرد از من امتحانــی سخت تر 

زندگی را باختـم در این قمار اما هنوز

حاضرم حتی بپردازم زیانی سخت تر

هیچ فکرش را نمی کردم که بعد از رفتنت

بگذرند این لحظه ها آنی به آنی سخت تر

سخت بار آورده این دنیا مــرا امـــا چــــــه سود

می شود جان کندنم با سخت جانی سخت تر

آه ! می آورد رستـــم، هم در این پیکار کم

پیش پایش بود اگر هر بار خوانی سخت تر      

یک نفر قلب تو را بی سحر و جادو می برد

یک نفر قلب تو را بی سحر و جادو می برد
بی گمان من می شوم بازنده و او می برد

اشک می ریزم و می دانم که چشمان مرا
عاقبت این گریه های بی حد از سو می برد

آنقدر تلخم که هر کس یک نظر میبیندم
ماجرا را راحت از رفتار من بو می برد

من در این فکرم جهان را می شود تغییر داد
عاقبت اما مرا تقدیر از رو می برد

یک نفر از خواب بیدارم کند دارد کسی
با خودش عشق مرا بازو به بازو می برد

"الهام دیداریان"