بهار استُ اُردیبهشتُ

بهار استُ اُردیبهشتُ
بادِ لطیفی می وَزَد عطرِ
گلهآ خاطره یِ آغوشَت
را برآیم زمزمه میکند.


آگرین یوسفی

تو همان خیالِ شیرینی

تو همان خیالِ شیرینی
که با
قهوه یِ تلخ مینوشَم.


آگرین یوسفی

شعرهایم بی تو بارانیست

شعرهایم بی تو بارانیست
که از چشمانم بر رویِ کاغذ
نم نم می بارد.


آگرین یوسفی

عابری رد شد

عابری رد شد
عطری در هوا پیچید
من ماندمُو خاطره ای
که دیگر نیست.


آگرین یوسفی

عشق یعنی

عشق یعنی
فرهاد
برای
شیرین
تیشه به دست گرفت و زندگی بر او تلخ شد.

آگرین یوسفی

کاش معجزه ای شود

کاش معجزه ای شود
بیایی در آغوشم
سرخیِ لبانت را ببوسَم
تا نقره باران شود
آسمانِ ابریِ شَبَم

آگرین یوسفی

چشمهایم حرف دل را گفت

چشمهایم
حرف دل را گفت
پس
لبهایَم بسته ماند.


آگرین یوسفی

آغوشم را گشودم

آغوشم را گشودم
تا تورا در آغوش بگیرم
نمیدانستم باد پاییزی
مرا از خواب بیدار میکند.


آگرین یوسفی

آمدی خورشید رقصان شد

آمدی خورشید رقصان شد
رفتی دستانم تنها
آسمان تیره و تار بارید
گریان شد.


آگرین یوسفی

گُلی کاشتم به نامِ تو

گُلی کاشتم
به نامِ تو
نیامدی
باغچه گریان شد.


آگرین یوسفی