یاقوت لبت قرمز چون لاله

یاقوت لبت قرمز چون لاله
رنگ سخنت از این زمانه
دریا به صدف راز درونش
مروارید شب دارد نشانه


ازاده دهقان بنادکی

مگر تو صادقی از راه دوستان یارا

مگر تو صادقی از راه دوستان یارا
صداقت از تو معطر نمی شود مارا
به دل تو عابری از ماه بوستان جانا
رفاقت از تو مسیر نمی شود ما را


ازاده دهقان بنادکی

این گل و از من بگیر اما بمان

این گل و از من بگیر اما بمان
عطر خوش نصیب تو اما بدان
این دلم مست خدا اما نگاه
باغ گل سمت او و الله که جان
بلبل و رنگ خویش بی هوش چرا
این که ماهی برکه است اما خزان
در درون دریایی ماهی چرا
تور ماهی و این صیاد که آن
خالق بد و خوب ، خدا که تا
باز که پروانه دارد رنگین کمان
قطره ای تنها چرا گریان چرا
این دریا عاشق ماهی که این زمان
چون که رودی از خودش بیخود شود
این مسیرش بی انتها آری همان


ازاده دهقان بنادکی

یا ابوفاضل یا ابوفاضل مددی

یا ابوفاضل یا ابوفاضل مددی
ایستاده تو کوه نمایان می کنی

ماه من تو که غوغا می کنی
راه سوی من، شتابان می کنی

علمدار و تویی سرو بلند
مهرو محبت تو تابان می کنی

یا ابوفاضل یا عباس
نگاه شب چو ماهان می کنی

بی کسان را دوا می کنی
خار بیابان بهاران می کنی

افتاده ام تاب و قرارم تو
در دست من چه بنیان می کنی

یا ابوفاضل یا عباس
آقایی و غم پنهان می کنی

ازاده دهقان بنادکی

بزنم در بر تو تار دل و این قالی را

بزنم در بر تو تار دل و این قالی را
تو خیالت خوش و یار الباقی را

که شوم رنگین نخان تا تو را ز بر شوم
در دلم بساط عیش و خوش و ساقی را

بشوم پروانه و باز بشوم با دل خوشی
که شوم کل وجود قالی را رازقی را

که شوم قاصدک و روم ز خویش این خودم
بزنم به آسمان نقش گلم را آبی را

بشوم نزدیک تو مهره به مهره تو شمار
در دلم مات و عجب که شاهی را


ازاده دهقان بنادکی

دوران یارانی تو امشب مدارا می کند؟

دوران یارانی تو امشب مدارا می کند؟
نسیم خوش روی تو گاهی تمنا می کند

من از لب شکوفه ای به غنچه ها رسیده ام
با من بگو عزیز من عشقت تقلا می کند

شوق نگاه عاشقان در شب و آن سکوت خویش
از بر روی ماه تو امشب چه رسوا می کند

این چک چک و باران عشق درون لحظه های عشق
رنگین کمان بلبلان انگار که غوغا می کند

تعبیر رخ تو را در پس آن رنگین کمان
دیده ام درون آب آری که ولوا می کند

من از هجوم خلوتم گاهی روم با یک گلی
امروز من گلی بده فردا که حاشا می کند

ازاده دهقان بنادکی

من که از باغ دلت ، خاری شدم

من که از باغ دلت ، خاری شدم
عشق تو دیدم ، سخن ، قاری شدم
هم چو رودی پر خروش، آبی نما
در مسیر کوچه ها ، جاری شدم
لحظه لحظه ، در پی ، تو آمدم
هم چو، آسمان ، چرا ، ابری شدم
در درون دشت سبز ، پروانه وار
من پریدم ، تا خدا ، یاری شدم

بار دیگر، ساحل دریای عشق
چون صدف، تنها ، چرا ، آری شدم

ازاده دهقان بنادکی

ای که تو ناز و خرامانی‌, چرا

ای که تو ناز و خرامانی‌, چرا
به , پیچک شده ای در تن , مرا
تا که بر جام دلت نظر کنم
نقطه نقطه , عاشقی در بر کنم
وه که از باغ تنت بیهوش شوم
بار دیگر در سکوت خاموش شوم
خوشه خوشه , شد دلم از یاد تو
لحظه های عشق من , نماد تو

کز شبی ماه مرا با خود برد
یاد ماه من چرا دل می خرد

ازاده دهقان

ای که گلها می شوی , مشک محیا می کنی

ای که گلها می شوی , مشک محیا می کنی
زیر لب از چه نظر باز ,تو نجوا می کنی

باغ بستان شده ای , جاذبه ی شهر دلان
ساز دلها میزنی , باز تو حاشا می کنی

قاصدک , باز چرا ,حرف دلت , کم می کنی
ای که تو رونق عشق , بر لب من , وا می کنی


ماه شبها می شوی , ای همه شب در نظرم
شهره ی شهر دلم , عاشق و شیدا می کنی

پنجره به پنجره , با تو , تماشا دارم
آمدی ,خوش آمدی , چشمه , تو , دریا می کنی

ازاده دهقان بنادکی

به نظر من گاهی زندگی مثل شطرنج است

به نظر من
گاهی
زندگی مثل شطرنج است
برخی اوقات , افراد
مهره های زندگی را
طوری حرکت می دهند
که فکر می کنند برد کردند
در صورتی که اینطور نیست


ازاده دهقان