رفتم تا سرزمین آزادی...

رفتم
تا سرزمین آزادی...
باد میان کوتاهی موهایم میرقصد
و دستانم،
آنجا که کبوتران سپید لانه داشتند
بی پروا میان مهربانی دستانت پرسه میزد؛
رفتم تا دور دستها
تا پرواز
رقص
آزادی،
و دیدم مرگ پایان کبوتر نیست


آرزو هدایتی

جا مانده ام جایی...

جا مانده ام جایی...
میان خاطرات
میان روزهای با تو
جا مانده ام در نی نی چشمانی
گرمی دستانی
میان عطر رز سرخی!
سرگردانم میان آدمها
روزها
لحظه ها
مرا به من بازگردان.

آرزوهدایتی

دانه های برف نرسیده به زمین آب میشوند

دانه های برف
نرسیده به زمین آب میشوند
حتما نامت را درگوش هم زمزمه میکنند... اینها همه از عشق توست
میدانم
و دلتنگی حتما چیزی شبیه این ست...

آرزو هدایتی

از هیچ قطاری مسافری به مقصد من پیاده نشد!

از هیچ قطاری
مسافری به مقصد من پیاده نشد!
ایستگاهی متروک
تابلویی شکسته
نوشته ای کوتاه:
" گمشده ام در هیچ!"

آرزو هدایتی