پشت اون پنجره ی خونه ی غم ، یه دلی برای تو پر میکشه

پشت اون پنجره ی خونه ی غم ، یه دلی برای تو پر میکشه
یه دلی که بی قراره شب و روز ، توی قلب آسمون سر میکشه

یه جایی هست که اسیر غم شده ، همیشه از غصه فریاد میزنه
گاهی پشت نرده ها گریه کنون ، داره از جدایی ها داد میزنه

توی اون زندونی که دل اسیره ، دیو تاریکی و جهل رها شده
میون اونهمه آرزوی خوب ، دله من به غصه مبتلا شده


منو تو باید باهم رها بشیم ، بریم و رها تو قصه ها بشیم
بجای حسرت و زندونی شدن ، پادشاه توی قصه ها بشیم

همیشه دست به دعا میشم و من ، رو به قبله ی نگاهت میشینم
اونقدر با عکس تو حرف میزنم ، تا ابد من چشم به راهت می شینم

بیا که طاقت دل سر اومده ، دیگه بی تاب نگاه تو شده
غم و غصه داره دلتنگ شده باز ، دوباره اون چشم به راه تو شده

دیگه وقتشه که فریاد بزنیم بریم و با همدیگه فدا بشیم
مثل کفترای چاهی من و تو بریم و با ابرها هم صدا بشیم

اصغراسلامی مشکنانی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد