خانه می‌سازیم پربار وُ پر از زَرق وُ نشان

خانه می‌سازیم پربار وُ پر از زَرق وُ نشان
خانه یِ پـُـر غَـلّـه ای بر قُـلّه ی آتشفشان
نوش بادت سُـکر حاصل زین همه شهد وُ شکر،
حالیا بنشین و بشنو نقلِ نـقشِ شوکران؛
وین که اجری نیست، در خوابی وُ بر پندار، خیز ،
می نهی آجر بر آجر ، نقد ؛ زخمِ دیگران
نُــقل این بزمِ خیالی ناقلِ صدنیش وُ نوش ،
اندر این بیراهه کِـی باشد ،بجز بارِ گــران
آخرِ بازی به کف ،هیچ ات نمانده خوش خِرد،
مرغِ قافی گِـل بِـنه ،گُـل چین ز دشت آسمان
قدر می دان لحظه‌هایِ پر ز قدر وُ قَد بکش
فرصتی گـرآمدت زان سو، بگیر و خوش بران
در گذارِ این گذر مهمانِ چندین روزه‌ای،
مهره یِ مات ایم بی‌فرزین وُ شه در خاکدان

پریوش نبئی