چو غنچه فرو بسته ماندم ز درد

چو غنچه فرو بسته ماندم ز درد
در این بیشه پژمرد گلهای زرد
نبارید باران براین شوره زار
نه جوئی سرازیر در خاک و گرد
نه باغی دراین دشت دامن گشود
نه مرغی به آواز بر گُل غنود
نه روحی به پرواز در اوج شد
نه جسمی ز شادی چون موج شد


مصطفی مروج همدانی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.