همه دغدغه هایم فرداست

همه دغدغه هایم فرداست
که بهاران برسد من هنوز بار خزانم بر دوش
کو پیامی که مرا با خبرش شاد کند
خاطرش هست وز عطرش مشامم مدهوش
من که پیوسته اشکم ز مژگان جاری است
گاهی خنده ای ناچار همراه سکوتم پر جوش
چاره کار گریز از تنهائی است بیرون بروم از خود
که مرا سخت آزار دهد بی کلامم خا موش
آه......آرزویم نا گفته از حسم پیداست بهار
از خزان بیزارم برهانم از غم ، نشانم آغوش


عبدالمجید پرهیز کار

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.