خزان آمد دل از هجران گُلی چید

خزان آمد دل از هجران گُلی چید
به راهش چشمِ من در کاسه خشکید

زمستان را به دشتِ غم نشستم
گُلِ یخ در دلم بی وقفه رویید

بهار آمد به باغ و خنده زد گُل
صدایِ بلبلان در باغ پیچید

بنفشه بوسه ای زد بر لبِ باد
شقایق سُرخ شد از شرم لرزید

به شوقِ بویِ نارنج و بهارش
به سازِ زهره گل در باغ رقصید

ز چشمِ آسمان اشک از سَرِ شوق
چکیده در زمین بر گونه یِ بید

بهار آمد پرستو را خَبر کُن
زمین بر تن لباسِ سبز پوشید

بهار آمد گُلِ سُرخم نیامد
دلم چون سیرُ سِرکه زود جوشید

لباسِ غم ز تن مینو به در کُن
شمیمِ گُل در آید صبحِ ناهید


مینو زکی پور

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.