بار دیگر گفتگوها باب شد

بار دیگر گفتگوها باب شد
این جدل از هر طرف پُرتاب شد
سالها حفظ شرف با بذل جان
آنطرف چشم حقیقت خواب شد
لحظه لحظه دامها را ساختند
مردمی را در عذاب انداختند
رشوه و تاراج سهل و ساده شد
ظلم و جورِ حاکمان تابنده شد
هر کدام دستی به یغما داشتند
در میان حجره ها جا داشتند
فقر آسان وارد هر خانه شد
عشق با این خانه ها بیگانه شد
آن حقوقهای نجومی باب شد
زندگی در جامعه بی تاب شد
آن حقوقهای کذائی تا نجوم
قاضیان هرگز نکردند یک هجوم
قوت مردم در دل انبار شد
خانه ی بیچارگان آوار شد
سکه و ارز دشنه ای بر قلب دوست
خون مردم را مکید و کند پوست
ما همه در انتظار عدل و داد
سالها بگذشت گردیدیم کباب
رفته رفته گور خوابی باب شد
کولبر بودن تلاشی ناب شد
ریزگردها کور می کرد چشمها
مردمی آشفته از این خشمها
آنطرف تر جشنها برپا شدند
خوردنیها وارد کشتی شدند
چون بشاگرد هر کجائی ساختند
بی وفائی را بجان انداختند
از پزشکان بی خیالی ساز شد
دردها دنبال هم آغاز شد
زیر میزی جای زیر لفظی گرفت
دزدی اکنون وجه ی رسمی گرفت
هر وکیلی جای ِدلالی نشست
دامن هر تپه ای ویلا نشست
ارزش اموال ملی دود شد
زیرخاکی های مردم سود شد
رفت در جیب حرامی زاده ها
شمش شد دست تباهی زاده ها
بُرده شد گنجینه های این دیار
دست بردند خائنان بر خاویار
آبها در چاهها کَم می شدند
میوه ها در کانتینر جمع می شدند
بارگیری شد فرستادند عدو
ما ندیدیم سهم مردم جز کدو


مصطفی مروج همدانی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.