به فریادم گفتم هیس

به فریادم گفتم هیس
بغضی شد و در گلو گم شد
شد چشمانم از اشک خیس
تو معنی کرده بودی که سکوتم شد
همه آن واژه های فریاد که خفه شد در من
همه تار و پود من از عشق به تو بود
و یادم هست
آن خاطرات و دوران سخت
مرا بهتر زمن احساس می کردی
تمام جان تو می کرد با من
حس همدردی
حس نوع دوستی
حس عشق و هماغوشی
در آن ‌ ایام هم
یار و یاور تنهاییم بودی
می دانستم و پنهان نمی کردی
عشق  و مهربانی را
چه زود کردی فراموش
شد آتش عشق خاموش
و حالا خوب میدانم
که دلتنگی تو هم به مانندم
ولی من عذاب بی تو را دارم
می نالم و می گریم
و اشک عاشقی می بارم


عسل ناظمی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.