ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
مرد نجیب افکارم
آن چنان بر بادم دادی
که زنجرک های سبز برنج
رویای شالیزار را
یا فرار پسر خان
آبروی حجلهی ناکام را
تو کجا بودی
آن زمانی که
تمام طایفهی ترس تشنه بر خونم شدند
چه ناگزیر گریختم
بی آنکه بدانم گناهم چیست
مرد نجیب شعرهایم
شور و امید پروانه شدن بود
که مرا
به عشق تو پیله کرد
و نمیدانستم که تو نوغان داری
نمیدانم
در دایره البروج
نحسی بزغالهی شیطان دامنم را گرفته
یا در زمین
بهمن ناخواندهی دی ماهی
که هر قدر اسپند دود میکنم
دور نمیشود این بدشگونی
شاید نگاه کردن به کسوف کامل چشمانت
مرا به نفرین جاودانهی ایزدان اساطیر دچار کرده
به مِه بانگ نخستین دیدار
به تابش پس زمینهی کیهان سینه ام سوگند
که خرافاتی نیستم
فقط حالم گرفته است
نه شکل ابرهای آمادهی زاریدن
شبیه شاه پریان؛
که بخت دخترش را
به گرهِ چارقد،
زنی بسته
که گمشده اش را پیدا کند
مرد نجیب آرزوهایم
من که از تو چیزی نخواسته بودم
نه بنچاق تمام باغستان های انار را
نه زدن در دریاهای بی گدار را
همین که حسرت بهار
بر دل سر درختیهای سرمازدهی سیب نمیماند
بس بود
ولی دریغ کردی و مردم
و باز در چرخهی زاد مُرد
شهربانوی پر شکوفهی سیبستان خود شدم
اینک بدان که در این هزار توی بی پایان
جای لبهای کوچک تو
خیالت را بوسیدم و با احترام
در مخملی از گلبرگ های سرخ
بر سر طاقچه گذاشتم...
زهرا آهن