میروم هر روز خسته در ساحل

میروم هر روز خسته در ساحل
سر میدهم به چامه ی خاطرات تو
تکیه میکنم به شعری با یادت
اعاده کن آن دیدگانت را
که دریا هم مرا فهمید
تکرار کن آن نگاهت را
که ماهی هم به من خندید
مثل بوسه های نم نم باران
من تو را تکرار میکنم درخود
حرفی بزن با من چیزی بگو
این شعر برای تو میگویم
که حرفهایش تو را میخواند
تو را میخواهد
از نگاه خسته ی ابریم
باران هم با من بارید
تکلم نما بامن چیزی بگو
بگذار گم شوم در تو
تا بدانی چه نهان است در من
کاش ما دو کبوتر بودیم
تا که عمری همسفر باشیم
دور میگشتیم از ساحل جنوب
تا بیفتیم در آغوش نور ماه
دگر مرا رها نکن
بیا نوازشم کن و
مرا دگر رها نکن

زهرا سلمانی هرمزی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.