گفتم مرو بمان باز هم نوید جانت بشوم

گفتم مرو  بمان باز هم نوید جانت بشوم
دردت را بگیرم وخودم فدای نامت بشوم
گفتم که مرو قصه فرسودگی مرا تو ببین
لحظه ای هم بمان که صدای فامت بشوم
گفتم که مروعطر تورا بجان و دل زده ام
ازتو پرسیدم که بمان رفیق جامت بشوم
گفتم که مرو قلبم نثارتو شد که ندانستی
من غریبم نخواستی صفای شامت بشوم
گفتم که مروسپیده سخت است این قرار
بروز مردنم چگونه چشم  انتظارت بشوم
گفتم که مرو توبمان رفیق این راهم باش
راهی که هرگز خطر ندارد  غلامت  بشوم
گفتم که مرو صادقی هستم ز محرم راز
رازی هستم که منهم برادرجوانت بشوم
گفتم که مروجعفری هم چو مولوی گشته
شمسم برفتی وگریه های پردوامت بشوم


علی جعفری

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.