تو غربت را بنا کردی و رفتی

تو غربت را بنا کردی و رفتی
قیامت را بپا کردی و رفتی
چو کهنه پیراهن ای نازنینم
مرا از خود جدا کردی و رفتی
تو گریان . چشمهایم را ندیدی
و با گریه رها کردی و رفتی
تو در آن لحظه ی اخر بگو عشق
چرا من را صدا کردی و رفتی
تو می خواستی ببینی خواری ام را
اسیر غصه ها کردی و رفتی
نوای لحظه های خوب عشقم
دلم را بی نوا کردی و رفتی
تو چشمان سیاه عاشقت را
اسیر گریه ها کردی و رفتی
تو رفتی و ولی آخر چرا تو
در حق من جفا کردی و رفتی
و روزهای قشنگ عاشقت را
تو مثل شب سیاه کردی و رفتی ...

امیرحسین قمچیلی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.