من و تو مثل دوتا گُل تو یِ باغچه وا شدیم

من و تو مثل دوتا گُل تو یِ باغچه وا شدیم
از میون اون همه گل باهم آشنا شدیم
لحظه هامونو گذاشتیم
پای عشق ، پای قرار
گذشت از لحظه دیدار چندتا پاییز و بهار
چه زمستونای سردی زیر بارون سپید
زیر رگباری که هیچ وقت ، چشم عاشقی ندید
من و تو با شعله عشق آتشی می ساختیم
دلامونو بانگاهی ما به هم می باختیم
آخرش مال هم هستیم جمله ی هر لحظه مون
عهدی بستیم که بمونیم تا ابد با رنگ خون
تا یه روز یه دستی اومد تورو برد یِ جای دور
لحظه هارو خالی از تو کرد و دل رو سوت و کور
تنمو دادم به دست دل سنگ سرنوشت
روی گلبرگ دل من اون جدایی رو نوشت
از در خونه ی قلبم دلخوشی هامو چه روند
تنها از خاطره ی ما حسرتیه جمله موند
کاشکی ماهم یادی بودیم واسه غنچمون
فقط اون یه روز میخوند از اونچه بوده بینمون
اما روزگار رفت‌و اون خدامون میدونه
رودل عشق مامونده حسرت یه جوونه ...


امیرحسین قمچیلی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.