آن کس که تو را شناخت جان را چه کند

آن کس که تو را شناخت جان را چه کند
آن کس که تو او شدی جَنان را چه کند

در وادی مستی و صفا و عشرت
آن کس که تو شد وهم و گمان را چه کند

ما را که دگر بردی و همره کردی
آن همره تو گو غلیان را چه کند


حالا به همه گویم و آخر مستم
آن مست تو گو پس رمضان را چه کند

من عاشقت هستم تو خودت می دانی
آن عاشق تو گوی که جان را چه کند

در معنی معشوق شده ام سر گشته
آن گشته به تو گوی زمان را چه کند

عرشی شده آرزو که فرشت باشد
آن فرش به زیر تو مکان را چه کند


سید جعفر مطلبی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.