ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
آن صحنههای دلنواز آن چشمهای دل فزون
آن یاور یکتای ما آن صاحب قول سلون
آری خضاب کردهای ریش تو گشته پر ز خون
حالا برو بر فاطمه گشتی دگر ابرو کمون
یا ربّ امیرالمؤمنین آن شاه، حیدر اصل دین
اندر نماز آخرین خوردش ز کینه بر زمین
محرابگشته رود وای از خون فرق و آن جبین
زهرا شده چون منتظر تا آیدش نور یقین
حالا نگاهش بر سماء شد منتظر آقای ما
تا که بیاید فاطمه واصل شود هو چون به ها
بَه بَه دوباره یلتقی بحری به بحری شد یکی
نور خدا نور خدا گشته به احمد هر یکی
تا بینهایت رفتهاست عالی بهاعلا گشتهاست
شد لیلهی قدر آسمان مولا به زهرا رفته است
عرشی شود در زیر پا آنها شدند الّا خدا
سیّد بهسادات چونشود نِی میشود دیگرجدا
سید عرشی